♡best friend♡

به وبلاگ ما خوش اومدین♡ ☆ما اینجا کلی داستان های جالب و عاشقانه و دارک داریم حتما ی سر بزنید☆

دوپارتی جوجو
11:35 1403/07/25 | Lovery
دوپارتی جوجو

سلام 

رمز :9182

۲ سال و شش ماه پیش  جوجوی من بگو عشقم بگو عشقم بگو دیگه🙃 ج:--عشقم عشقم عشقم  افرین جوجوی من عاشقتم توام عشق منی فداتشم   حال  سلام من لینام سینگلم البته متنفرم از عاش شدن این تنفرم مال ۲ سال و شش ماه پیشه من یه پرنده داشتم عاشقش شدم بودم و حتی الانم هستم ولی به خاطر یه چیز مجبور شدم که ولش کنم تازه میخواستم بکشمش ولی نشد که نه ، آخه شما کسیو که عاشقشیو میکشی؟  اون فقط عشق من نبود اون همه چیزه من بود همه چیز .  بزارید براتون تعریف کنم که چه اتفاقی افتاد.  برگشت به ۲ سال و شش ماه پیش   جوجوی من بگو عشقم بگو عشقم بگو دیگه🙃 ج:--عشقم عشقم عشقم  افرین جوجوی من عاشقتم توام عشق منی فداتشم  (بچه ها یادتون باشه (>) این علامت یعنی لینا داره حرف میزنه)  >من عاشقش بودم اون به من می‌گفت عشقم هر چی که من میگفتم رو میگفت و هرکاری من میگفتم انجام می‌داد ولی اون زِبِر تر از این حرف ها بود . من هر جا میرفتم اونم می‌بردم، دانشگاه،خیابون،خونه مادرم، البته خونه ی مادرم کم میرفتم چون اون هر موقع که من میرفتم خونش البته هر موقع که من میرفتم نه همیشه خدا در حال سکس با اون شوهرش بود ، بابام نه ها شوهرش . اون شوهر عوضیش یه سره بهش وصل بود و یه سره هم توی خونه لخت بود ؛تازه وقتایی هم که من میرفتم اونجا به منم پیشنهاد میداد ولی مامانم نمیزاشت . فکر کنید ! مامانمم غذا درست می‌کرد شوهرش بهش وصل بود و کیرش توی مامانم بود من مامانمو دوسش داشتم و دارم و خواهم بود مامان طفلک من ساده بود مثه بچه ها رفتار می‌کرد اون عوضی هم به خاطر چیزایی گولش میزد و همش روش بود .  من یه برادر ناتنی از این مرتیکه عوضی دارم که اون موقع نبود ولی این پسر اینقدر با حیا و با کمالاتی من واقعا دوسش دارم ❤ خب برای همون من خیلی کم میرفتم خونه مامانم که این جوجو یه وقت نبینه و یاد نگیره منم فک میکردم که چون دیر به دیر میرم خونه مامانم این میبینه ولی تا موقع بعدی یادش میره ولی نگو این از اونا بوده تازه دوس دخترم داشته و من نمیدونستم شاید بگید چجوری ولی یه بار اومد از من اجازه گرفت و گفت که میخواد بره بیرون ازاد باشه  منم گفتم باشه تازه من بعضی اوقات هوس لذت میکردم و فیلمای سکسی نگاه میکردم البته قبلش جوجو رو میخوابوندم نگو اون منو گول میزده و یواشکی میومده توی اتاق کارم و نگاه میکرده من بهش میگفتم که توی اتاق کارم کار دارم و نیاد ولی نگو واویلا از این جوجو یه دفه که میخواستم بهش بهش بگم که کار دارم و نیاد و خوابوندمش فیلمو که پلی کردم دیدم یه صدایی میاد صدا آشنا بود جوجو خواب بود ولی نمیدونم که چرا صدا آشنا بود 😴😭

 

شرط:    ۱۰ کام.            ۷ لایک

قدرت گرفته از بلاگیکس ©